معماری
و موسیقی (قسمت پنجم)
اول – موسیقی و معماری و اندوختههای
فرهنگی
چگونگیهای برانگیختن و توان اثرگذاری
شكل فرآوردههای موسیقی و معماری تنها براساس تجربه قابل بازشناسیاند، هر فردی كه
خود را در برابر یك بنای ناشناخته مییابد و یا یك اثر موسیقی هنوز ناشنیده را
میشنود، به تناسب اندوختههای فرهنگی خود میتواند به برداشتهایی از آن نایل
شود، چه به این اندوختهها از راه آموزش آكادمیك دست یافته باشد و چه براساس
آشناییهایی با فرهنگ محیطی و آموزشها و آشناییهای غیر مكلف. آموزش موسیقی بیرون
از مدارس و گوش دادن به هر وسیلهای كه به
كار اشاعه آزادانه موسیقی میآید، به
گونهای متفاوت نسبت به آنچه از تعلیم موسیقی به دست میآید تعیین كننده
بازتابهای فرداند، و به همین نحو نیز در برابر معماری، آموزش مبتنی بر نظام ارزشی
و آكادمیك فردی دارای تاثیر دیگری است از آنچه اندوختهای تجربی فراهم میآورد.
چنان كه دیدیم، شكل در موسیقی حاوی مفهوم خاصی است كه با هر گونه آلات موسیقی
نمیتوان به آن دست یافت چنان كه در معماری ابزار به وجود آورنده انگیزه یا احساسی خاص با هر ماده ساختمانی و با هر اندازه
و تناسبی به دست نمیآید. پس هر مفهومی نیاز به ابزاری خاص دارد تا بتواند شكلی را
به دست دهد كارآ و برانگیزاننده.
دوم – شكل، وجه قابل انتقال مفهومها
شكل هر فرآورده معماری یا موسیقی
آنگاه در راه كارآ بودن و برانگیختن ذهنیات و احساسهای افراد توفیق پیدا میكند
كه به موضع آن در روند انتقال مفهوم از آفریننده به بهرهگیرنده توجه شده باشد.
شكل یك فرآورده معمارانه از راه چشم و شكل یك فرآورده موسیقایی از راه گوش به جهان
درونی فرد راه مییابند و در واقع این دو، دریچههاییاند كه جهان بیرونی را به
جهان درونی راه میدهند و در روند این
انتقال مفهوم – یا پیام متعالی –
دو گونه ابزار به شكل و عناصر سازنده شكل.
شكل، محمل مفهوم، هر آینه دارای وجه
نمادین باشد یعنی بیشتر متكی بر اندیشهها و باورهای جاری در محیط باشد تا بر
چگونگیهای تركیبی كارآ و برانگیزاننده، اجزاء و
عناصر سازندهاش كمتر به چشم و به گوش میآیند و برعكس این هنگامی رخ میدهد
كه بیننده و شنونده با كاوشی كه روی عناصر سازنده شكل میكند به جستجوی مفهوم
میپردازند. و اینجا، چنان كه به سخنی دیگر نیز گفته شده، باز میگردیم به
گزینشها یا اعمال سلیقههای فردیای كه
سازنده (معمار یا موسیقی ساز) روی تكتك عنصرها یا مادهها میكند : كدام صوت، با
كدام رنگ با چه آهنگی با دیگر صوتها تركیب شود؛ فاصله زمانی میان موتیفها
به چه میزان باشد و اوج و حضیضها چگونه
باشند؛ و كدام ماده، با چه رنگ و با برخورداری از چه میزان نور و با چه آهنگی، در
پهنه تصویر حجمهای درونی و برونی بیایند و چگونه منظرهایی را برای بیننده فراهم آورند؛
این گزینشها در پی رفت و برگشتهای پرشماری كه آفریننده موسیقی و معماری، در ذهن
خود و روی ابزار فنی كار خود دارند، به عالم واقعیتها آورده میشوند؛ رفت و
برگشتهایی كه متضمن آناند كه گذر از تصور به تصویر، براساس اصول و فنونی خاص
تحقق پذیرد.
سوم – صحنه جای گزینی مواد اولیه
موسیقی و معماری
پس اگر قبول كنیم كه هم موسیقیسازان
یا آهنگ سازان و هم معماران برای به وجود آوردن شكل اثرشان (كه متضمن بیشترین یا
جامعترین توان تاثیرگذاری است)، با دو مسئله اصلی روبهرویاند : اول – به تصور در آوردن شكل و دوم – تدوین و تركیب علمی-تجربی عناصر سازنده شكل،
راه را برای فاصله این نوشتار ادامه این نوشتار هموار كردهایم. اما پیش از این كه
در این را ه گام نهیم، بیفایده نمیبینیم كه دو نكته را یادآور شویم.
اول، این كه گفتگوی ما برون از محدوده
كاربریهای معماری و موسیقی صورت میگیرد و به وجوه و به جنبههای هنری آفرینش در
این دو حیطه دانش تجربی میپردازد زیرا بر این باور است كه به دست دادن محصولاتی
كه بخواهند تنها به كاربردها پاسخگویی كنند، نه تهی بودن كه فرار از پذیرفتن بار
هنری را طلب میكند و از آنجا كه، به بهای نادیده گرفتن ارزشهای محیطی، كمترین
تضاد و تناقض را با آرمانهای فرهنگی جوامع به وجود میآورد، به ابتذال میگراید و
در مقیاسی نیز قرار نمیگیرد كه در این مجموعه نوشتارها بتواند جای گیرد.
و دومین نكته این كه، در جستجوی شناخت
پیوندها و جداییهای موجود میان معماری و موسیقی، پیدا است كه بر تصور یا برداشتی
از فرآوردههای این دو حرفه اصرار میورزیم كه، تا حدی كه ما در توان داریم، به
انتزاع برده شدهاند. قصد، در آغاز كار، این بوده كه بتوانیم بنمایانیم كه معماری
و موسیقی در چه مفهوم و مقیاسی به یگانگی نزدیك میشوند و در كدام مقیاسها – برعكس- دو مقوله بسیار متفاوتاند: یكی را
با دست میسنجی و پای بر آن مینهی و دیگری را، همانند شهابی، در حال گذرش
میتوانی دریابی.
در دو ساختار متمایز معماری و موسیقی،
دو گونه ماده كه ذاتاً متفاوتاند به كار برده شدهاند؛ متفاوت بودن این دو سبب
شده كه معماران و موسیقی سازان پشت به یكدیگر كنند و وجود باورهای مشتركی را
نادیده بگیرند كه این دو را به یكدیگر پیوند میدهند : هم پیوند مفهومی و هم پیوند
ساختاری، یا بهتر، شالودهیی.
1 . معماری در گسترههای زمانی و
مكانی
همه ما میتوانیم این پرسش را به میان
آوریم كه معماران، در آخرین تحلیل، برای آفریدن فضای معماری، چه میكنند؟ ماده
اصلی كارشان – كه در آغاز تودهای بیشكل است – را چگونه و براساس كدام معیارها و قاعدهها
و با كدام ابزارهای فكری به شكلی در میآورند كه «معماری» نامیده میشود؟ چنین به
نظر میرسد كه در شكل دادن به معماران، معماران با دو زمان متفاوت تصمیمگیری
روبرویاند : اول، هنگامی كه به موجودیت واقعی فضایی میاندیشند كه باید به كاری
معین و مشخص بیاید؛ به تصور در آوردن سرپناهی
به نام خانه یا مكانی برای گردهمآیی یا تالاری سرپوشیده برای نیایش … در ذهن معماران، پیش از اندیشیدن به جامعیت
شكلی معماری، خود موضوع دنش تجربی و تجربی –
هنری خاصی است كه برخی ناقدان و نظریهپردازان معماری (مانند «بونللی» و «ولفلین»
و «سدلمایر»)به آن باور دارند و آن را در تطبیق نسبی با چیزی میدانند كه از
افلاطون به این سو، به نام «تكتونیكس» شناخته شده
و زمان دومی هنگامی است كه آنچه در ذهن نشسته و به واقعیتی ملموس بدل تواند
شد، به شكل نهاییاش به تصور میآید و ترسیم میشود تا سنجیده و ساخته و پرداخته شود.
گفتگو در این باب كه جدا بودن یا
تفكیك پذیر بودن این دو لحظه تصمیمگیری تا چه اندازه حقیقت دارد، كار این نوشتار
نیست؛ اما، دانستن این كه ابزار كار طراحی معماران، مجموعهای از تصورها – تصویرهایی است كه آنان را قادر میسازد كه
بنای مورد نیاز را، پیش از ساخته شدن و به عالم عینیات راه یافتن، به كمال
بازشناسد (و بازشناساند)، به كار ما میآید.
این كه در زمان پیش گفته، اول آفرینش
«تكتونیك» و دوم آفرینش «آركی تكتونیك» واقعاً جدا از یكدیگر وجود دارند یا نه،
موضوعی مهم است كه به میان آوردناش، چه در نفی و چه در اثبات، موید وجود داشتن و
تعیین كننده بودن ابزار فكری خاصی است كه به تحلیل و گزینش و تركیب و تدوین فضای
معماری راه میدهد؛ خواه عناصر معمارانه
كه به كار شكل نهایی دادن به بنا میآیند و از آغاز در شكل غایی جایی برایشان تصور شده باشد و خواه به این عناصر، در
آغاز، شكل ساده و سازنده و نگهدارنده و تحدید كننده داده شود و تنها در مرحله بعدی
به شكل نهایی در آیند و پیرایش و آرایش پذیرند. مورد نخست، بیشتر به معماری بر
عناصر و اجزاء تولید شده به شیوه صنعتی و پیش ساخته متكی است و مورد دوم، به
معماری سنتی متداول در رنسانس اروپا و عهد صفویه ایران –
به عنوان مثال.
عناصر معمارانه (از دیوار تا ستون، از
پله تا بادگیر. از ایوان تا بام…)،
ابزار مادی یا مواد اولیهای به حساب میآیند كه به كارهای تدوین و تحدید و
سازماندهی فضا میآیند و براساس قواعد شناخته شده (از «اوردر» های كلاسیك یونانی
تا قواعد و دستورالعملهایی كه «مانیه ریست»ها به تقلید از معلم خود به كار میبردند و همانند آنچه
در معماری ایران، سینه به سینه، از دیرباز از معلم به شاگرد تعلیم داده میشده) به
این كار میآیند كه ابزار فكری معماران را تناور كنند یا تجسد بخشند. به این ترتیب
معماران، دو گونه ابزار مادی و فكری در اختیار دارند و با یا بیاتكا، به قواعدی
معین در تطبیق دادن این دو است كه به آفرینش فضای معماری توفیق مییابند. این
قواعد-كه میتوانند به سادگی نیز مقبول افتند زیرا به جای اصولی كه از آنها
برخاستهاند میتوانند نشست –
چنان كه در آغاز این نوشتار دیدیم، هرگز چنان پرقدرت و پرتوان تنظیم و تدوین نشدند
كه بتوانند جهانی شوند؛ نه در معماری كلاسیك یونانیها (كه بعدها در سرزمین
رومیها نادیده گرفته شدند)، نه در معماری رنسانس اروپا (كه با «مانیه ریسم» نفی
شدند)، نه در معماری مدرن (كه نهضتهایی مانند «اینترناشنال ستایل» را آفریدند كه
در جای بیثمر شد)، نه در معماری ایران دوران صفوی (كه با دگرگون شدن وضع حكومتی واماندند) و نه نزد معمارهای ژاپنی (كه
سنت شكنی و نوپایی پرتوانشان این روزها زبانزد همگان شده)، با این همه اما،
معماران قایل به اصولیاند كه الزاماً
قاعدهها یا دستورالعملهایی برابر به دست نمیدهند؛ اصل هماهنگیهای شكلی، اصل
تناسبات طلایی، اصل مرتبتها و نظام مكانهای كاربردی، اصل تعادل ستاتیكی، اصل
تطابق و تقابل با محیط اقلیمی، اصل اندازههای منظوم یا پیمانهها یا مدولها،
اصل كارآیی و بهرهوریهای اولیه و ثانویه و جز اینها.
در پیروی نسبی و آزادانه از اصول پیش
گفته، معماری به شكلهای گوناگون درمیآید و محصولاتی را حتی در اقلیمهای فرهنگی
یكسان عرضه میكند. اما آنچه بیپیروی از این اصول یا با رعایت دستورالعملهای
خاصی زاده از اینها (كه گاه معمول میشوند) رخ میكند عبارت از این است كه
معماران، برای آفریدن فضای معمارانه، ناچار به آناند كه ماده و مصالح ساختمانی
خود را در گستره مكانی جایگزین كنند: سنگ و گچ و چوب را، به قطعات شكل یافته یا
تراش خورده، باید به فاصله و به نظمی خاص جای داد تا «تكتونیكس» بتواند تحقق
پذیرد، یا همزمان با معماری به معنای غایی آن یا پیش از آن؛ چنان كه اشاره شد.
و جایگزین كردن عناصر كالبدی سازنده
معماری در گستره مكانی معینی، به معنای جایگزین كردن آنها در گسترده زمانی – در زمان مطلق و در زمان قراردادی – نیز هست؛ چه به صحنه آراییهایی بنگریم
كه در معماری صورت میگیرند و گذر از هر
یك به بعدی متضمن گذر در زمان است و چه به
ادراك و تجربه ذهنی شخصی عنایت كنیم كه در پهنه مكانی كه به وجود آورده
شده ، از نقطهای به نقطه دیگر گذر میكند، امری كه بیصرف زمان ناممكن است.
2 . موسیقی در گسترههای زمانی و
مكانی
كلیترین پرسشی كه همه ما میتوانیم
به میان آوریم میتواند چنین باشد : موسیقیسازان، در آخرین تحلیل، برای آفریدن
فضای موسیقی چه میكنند و چگونه ماده اصلی كارشان –
كه در آغاز صوتهایی بیشكل و در واقع بالقوهاند –
را با یكدیگر میآمیزند؟ برخلاف معماری –
كه دیدیم اگر ضابطه و قاعدهای را آفریده، آن را به آسانی دگرگون یا منسوخ كرده – موسیقی متكی بر قواعدی است كه به دو دلیل
اصلی و اساسی ثابت ماندهاند، اگر چه شیوه
كاربردشان را موسیقیسازان هر عصر دگرگون كردهاند.
دلیل اول، اتكاء به دادههای ریاضیات
تجربی – كاربردی است كه هم بر هنجره و هم بر آلات
موسیقی حكم میرانند و دلپذیری و هم «نوای هارمونی و نظم در سراسر كیهان» را
پایه قرار داده و خود را بر آن استوار كرده است. و اینجا، بیاین كه قصد داشته
باشیم به كلیات باز گردیم یادآوری یافتههای فارابی و اخوان الصفا و مراغی را در
كنار تحلیلی كه از موسیقی –
معماری باروك در این مجموعه نوشتارها آوردهایم یادآور میشویم.
پیشتر، به تفصیل مقتضی یادآور
شدهایم كه موسیقی دانان مغرب زمین، وجود یا رعایت اصولی را در موسیقی الزامی
میشمارند؛ اصولی تضمین كننده هماهنگی و رنگآمیزی و آهنگ و لحن (كه مورد تعریفی
معتبر، ارتفاع و تاكید بر آهنگ و كشش و رنگآمیزی به جای آن چهار عنصر مینشینند)
و، در این نقطه، بیجا نیست. یادآور شویم كه همین اصول كه زاینده عناصر متشكله
موسیقیاند، در مشرق زمین جای به منظومهای دیگر میدهند.
اما این كه موسیقیسازان چگونه صوت
ایجاد شده از آلات موسیقی را با یكدیگر تركیب میكنند، نكته اصلی این یادداشت است
كه ما در دون نوبت به آن اشاره میكنیم.
اول، در همین سطرها كه به الزام فهم آنها
در هر دو گستره زمانی و مكانی نگاهی داریم و دوم، در بخش پایانی این نوشتار، جایی
كه به قیاس معماری و موسیقی –
از همین دیدگاه – میپردازیم.